قرآن کریم میفرمایند:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى
اَلْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسىٰ إِذْ قٰالُوا لِنَبِیٍّ
لَهُمُ اِبْعَثْ لَنٰا مَلِکاً نُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ ... ﴿البقرة، 246﴾
آیا
[با دیده عبرت] آن گروه از سران و اشراف بنی اسرائیل را پس از موسی ندیدی که به
پیامبرشان گفتند: برای ما زمامدار و فرمانروایی
برانگیز تا در راه خدا جنگ کنیم...
سوال
اینجاست که چرا بنی اسرائیل از خود پیامبرشان نخواستند که پادشاه آنها باشد؟
برای جواب به این سوال
باید وضع اجتماعی بنی اسرائیل را در آن زمان مورد بررسی قرار دهیم.
زندگی آنها به صورت
قبیله ای بود و هر قبیله برای خود سران و اشرافی داشت که اینها هر چند وقت یک بار
باخودشان درگیر میشدند و اموال یکدیگر را غارت میکردند.و هم گاهی با اقوام
مجاورشان جنگهای شدیدی اتفاق میافتاد و اینها را تار و مار میکردند. تا اینکه
در زمان سموئیل یکی از اقوام مجاور به بنیاسرائیل هجوم آوردند و اینها را بسیار
اذیت کردند؛ بسیاری از آنها را کشتند، اموالشان را گرفتند و خانههایشان را
ویران کردند. بنیاسرائیل دیگر سرگردان شدند و طایفهای از آنها که پیغمبرشان
سموئیل بود به فکر افتادند که اگر وضع این طور پیش برود چیزی از آنها باقی نمیماند؛
این بود که نزد پیغمبرشان آمدند و چون جایگاه ایشان جایگاه حل اختلافات و مشکلات
بود از ایشان خواستند که این مشکل اجتماعی آنها را حل کند. گفتند: ما هم
کمتر از این اقوام و همسایههایمان نیستیم. ما هم باید سلطانی داشته باشیم تا کل
بنیاسرائیل را وحدت ببخشد، حرف آخر را او بزند تا اختلافات کم شود و حکومت منسجمی
داشته باشیم. جناب سموئیل نیز از خدا خواست و خداوند طالوت را برای سلطنت اینها
تعیین کردند.
که با وفات حضرت سموئیل علی
نبینا و آله و علیه السلام سلسلۀ پیامبرانِ قضاتِ بنی
اسرائیل پایان میپذیرد و سلسلۀ پیامبرانِ ملوک بنی اسرائیل با پادشاهی حضرت داود علی
نبینا و آله و علیه السلام شروع میشود.
داستان قرآنی طالوت و
جالوت و تحلیل آن در ادامۀ مطلب