امام، «مقاومت» را از روی هیجانزدگی انتخاب نکرد، از روی احساسات زودگذر انتخاب نکرد؛ پشتوانهی انتخابِ مقاومت از سوی امام بزرگوار ما یک پشتوانهی منطقی،عقلانی،علمی و دینی است.
اولا:
یک جزء این منطق این است که مقاومت، واکنش طبیعیِ هر ملّت آزاده و باشرف در
مقابل تحمیل و زورگویی است؛ دلیل دیگری لازم ندارد. هر ملّتی که برای شرف
خود، برای هویّت خود، برای انسانیّت خود ارزش قائل است، وقتی ببیند یک چیزی
را میخواهند به او تحمیل بکنند، مقاومت میکند. این دلیلی است مستقل و نیاز به دلیل دیگری ندارد.
ثانیاً:
مقاومت موجب عقبنشینی دشمن میشود، بر خلاف تسلیم.به طور کلی هر جا ما ایستادگی کردیم و مقاومت کردیم، توانستیم پیش برویم؛ هر جا تسلیم شدیم و طبق میلِ طرف مقابل حرکت کردیم، ضربه خوردیم.
ثالثاً:
هزینهی تسلیم در مقابل دشمن بیشتر از هزینهی مقاومت است.مثل رژیم شاه و سعودی که هزینه های بیشتری به خاطر تسلیمشان داده اند.
رابعاً:
وعده خداوند برای پیروزی اهل حق: خداوند متعال در آیات مکرّر قرآن این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهاییاند؛ آیات فراوان قرآن بر این معنا دلالت میکند. ممکن است قربانی بدهند امّا در نهایت شکست نمیخورند؛
از مثالهای آیات کریمهی قرآن:
اَم یُریدونَ کَیدًا فَالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون؛(سورهی طور، آیهی ۴۲؛ «یا میخواهند نیرنگى بزنند؟ و[لى] آنان که کافر شدهاند، خود دچار نیرنگ شدهاند.»)
آیهی دیگر: « وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِینَ(سوره ی قصص آیه 5: و ما می خواستیم به آنان که در آن سرزمین به ناتوانی و زبونی گرفته شده بودند، نعمت های باارزش دهیم، و آنان را پیشوایان مردم و وارثان [اموال، ثروت ها و سرزمین های فرعونیان] گردانیم.)
اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم؛(سورهی محمّد، بخشی از آیهی ۷؛ « ... اگر خدا را یارى کنید یاریتان میکند و گامهایتان را استوار میدارد.») آیهی
دیگر: وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه.(سورهی حج، بخشی از آیهی ۴۰؛ « ... و قطعاً خدا به کسى که [دین] او را یارى میکند، یارى میدهد ...») آیات فراوان قرآن همه همین
عاقبت را نوید میدهند به آن کسانی که در راه مقاومتند.
خامساً:
مقاومت یک امر ممکن است؛ درست نقطهی مقابلِ فکر غلطِ کسانی که میگویند و تبلیغ میکنند که «آقا! فایدهای ندارد؛ چطور میخواهید مقاومت کنید؟ طرف، گردنکلفت است، طرف قوی است.»
باسمه تعالی
علّت پیشرفت های ملّت بزرگ ایران، عمل به قرآن بوده است.
در مقابل علّت همۀ عقب ماندگی ها هم عمل نکردن به قرآن و اسلام بوده است.
(البته این نکته مفروض است که قرآن و عترت پیامبر صل الله علیه و آله همیشه با هم هستند.)
چند نمونه از دستورات قرآنی:
1. عدم اطمینان و تکیه به تمام ظالمان:
وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَى اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ ﴿هود، 113﴾
و به کسانی که [به آیات خدا، پیامبر و مردم مؤمن] ستم کرده اند، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [دوزخ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست، سپس یاری نمی شوید.
2. رعایت حرام و حلال الهی تا جای ممکن
فَاتَّقُوا اَللّٰهَ مَا اِسْتَطَعْتُمْ وَ اِسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ ﴿التغابن، 16﴾
بنابراین به اندازه استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و [دعوت حق را] بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است؛ و کسانی که خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند.
3. صبر کردن برای خدا
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ ﴿البقرة، 155﴾
و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.
هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد میکند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن میمانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید «حزب اللّه» پیروزان و رستگارانند.
لاٰ تَجِدُ
قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ
وَ
اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ یُوٰادُّونَ
مَنْ
حَادَّ اَللّٰهَ وَ
رَسُولَهُ وَ لَوْ کٰانُوا آبٰاءَهُمْ أَوْ
أَبْنٰاءَهُمْ أَوْ إِخْوٰانَهُمْ أَوْ
عَشِیرَتَهُمْ أُولٰئِکَ کَتَبَ
فِی
قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمٰانَ وَ
أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ
تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ
خٰالِدِینَ فِیهٰا رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ
وَ
رَضُوا عَنْهُ أُولٰئِکَ حِزْبُ
اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ حِزْبَ اَللّٰهِ هُمُ
اَلْمُفْلِحُونَ
﴿مجادلة، 22﴾
کمال همنشین؟ در من اثر کرد؟؟
حتما این شعر معروف را شنیده اید که:
بگفتا من گِلی ناچیز بودم و لیکن مدّتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم « سعدی »
طبیعت و خصلت ذاتی انسان، اجتماعی بودن و ارتباط با دیگران است. و همین ارتباطات است که موجب آسان شدن و قابل تحمل شدن زندگی در شرایط سخت دنیا، و موجب تنوع و رشد و پیشرفت یا رکود و پسرفت می گردد.
انسان ها در این ارتباطات اجتماعی و به خصوص در جریان یکی از دلنشین ترین انواع ارتباطات، یعنی "دوستی" در یکدیگر تأثیر می گذارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. این تأثیر و تأثرات، ممکن است آگاهانه، نیمه آگاهانه و یا ناآگاهانه باشند.
اما نکته قابل توجه در این میان آن است که « اثرات و تغییراتی که در جریان این روابط ایجاد می شوند، لزوما مثبت نیستند ».
پس باید در آغاز هر ارتباط جدید، دو کار مهم را انجام داد:
1. رفتارها و ویژگی های خود و طرف مقابل را بسنجیم و از آن ها آگاهی پیدا کنیم؛ بدین وسیله تأثیراتی که ممکن است در ما از طریق ارتباط متقابل با او ایجاد شود، شناسایی می کنیم.
2. با تفکر و دقت، این نکته مهم را مشخص کنیم که در کدام یک از ویژگی ها می خواهیم تأثیر و تأثر داشته باشیم و در کدام نه؛ و همینطور مشخص کنیم که تأثیرات و تغییرات ورودی کدام هایند و تأثیرات خروجی و صادر شده کدام؟؟
به عبارت دیگر، کدام ویژگی ها جواز ورود در شخصیت ما و کدام ویژگی ها جوار صدور از شخصیت ما را دارند؟
باسمه تعالی
آزمایش الهی از سنّت های تغییر ناپذیر خداوند است.
در قرآن کریم به صورت بسیار قطعی بیان شده است شما را به انواعی از آزمایشها مبتلا میکنیم که یکی از آنها آزمایش اقتصادی و کم شدن اموال است:
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ
بِشَیْءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوالِ
وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ اَلصّابِرِینَ
﴿البقرة، 155﴾
«قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و
جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!»
از قسمت پایانی آیه میتوان برداشت کرد که عنصر «صبر» کلید حل همۀ این آزمایشات است.
البته باید یاد آور شد: آزمایش خداوند به معنای رفع تکلیف از مسئولین کشور نیست و هر کسی باید وظیفۀ خود را انجام دهد.
چکیده:
درباره ی عصمت پیامبران و ائمه ی اطهار علیهم السلام در بین فرق اسلامی اختلاف بسیار زیادی وجود دارد. حل این مسأله در روش زندگی مسلمانان و ارتباط آن ها با امام خویش دچار تغیرات اساسی و مثبتی می شود. در این مقاله بعد از توضیحی مختصر پیرامون معنای لغوی و اصطلاحی عصمت و انواع آن به برخی از دلایل نقلی و عقلی برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه ی اطهار علیهم السلام از جمله: آیه ی تطهیر، آیه ی صادقین ، آیه ی ابتلاء، آیه ی اولی الامر، آیه ی اهل الذکر و... و براهین امتناع تسلسل، حفظ شریعت، محذور بین ضدین، دنائت منزلت، از دست رفتن وثاقت، وجود علم و قوا و...اشاره شده است. در بین مباحث به احادیثی اشاره شده است که مصادیق اهل بیت علیهم السلام– که معصوم هستند- را مشخص می کند.
شبهه: مگر قرآن کریم خودشان را نور معرفی نکرده اند؟
یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَکُمْ بُرْهٰانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً ﴿النساء، 174﴾
ترجمه: ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما برهان [و دلیلی چون پیامبر و معجزاتش] آمد؛ و نور روشنگری [مانند قرآن] به سوی شما نازل کردیم.
پس چرا باید برای فهم قرآن کریم به پیامبر و ائمّه علیهم السلام رجوع کنیم، نور که خود باعث روشنی و فهم است؟
جواب:
یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اَللّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً ﴿النساء، 59﴾
ترجمه: ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند] اطاعت کنید. و اگر درباره چیزی [از احکام و امور مادی و معنوی و حکومت و جانشینی پس از پیامبر] نزاع داشتید، آن را [برای فیصله یافتنش] اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، به خدا و پیامبر ارجاع دهید؛ این [ارجاع دادن] برای شما بهتر واز نظر عاقبت نیکوتر است.
هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ مِنْهُ آیٰاتٌ مُحْکَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْکِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ اِبْتِغٰاءَ اَلْفِتْنَةِ وَ اِبْتِغٰاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا وَ مٰا یَذَّکَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ ﴿آلعمران، 7﴾
ترجمه: اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب، آیات محکم است [که دارای کلماتی صریح و مفاهیمی روشن است] آنها اصل و اساس کتاب اند، و بخشی دیگر آیات متشابه است [که کلماتش غیر صریح و معانی اش مختلف و گوناگون است و جز به وسیله آیات محکم و روایات استوار تفسیر نمی شود] ولی کسانی که در قلوبشان انحراف [از هدایت الهی] است برای فتنه انگیزی و طلب تفسیرِ [نادرست و به تردید انداختن مردم و گمراه کردن آنان] از آیات متشابهش پیروی می کنند، و حال آنکه تفسیر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمی داند. و استواران در دانش [و چیره دستان در بینش] می گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه [چه محکم، چه متشابه] از سوی پروردگار ماست. و [این حقیقت را] جز صاحبان خرد متذکّر نمی شوند.
چرا نباید با آمریکا رابطه داشته باشیم؟ در حالی که رابطه با آمریکا پیشرفت و عزّت می آورد (!).
این در حالیست قرآن کریم 1400 سال پیش به این سوال اینگونه پاسخ گفته اند:
یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ عَلَیْکُمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً ﴿النساء، 144﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید! غیر از مؤمنان، کافران را ولّی و تکیهگاه خود قرار ندهید! آیا میخواهید (با این عمل،) دلیل آشکاری بر ضدّ خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟!
اَلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ اَلْعِزَّةَ فَإِنَّ اَلْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً ﴿النساء، 139﴾
همانها که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب میکنند. آیا عزّت و آبرو نزد آنان میجویند؟ با اینکه همه عزّتها از آن خداست؟!
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (مائده 51)
اى کسانى که ایمان آورده اید! یهود و نصارى را ولّى (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند؛ و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیّت ستمکار را هدایت نمىکند (مائده 51)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ (ممتحنه13)
اى کسانى که ایمان آورده اید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید؛ آنان از آخرت مأیوسند همانگونه که کفار مدفون در قبرها مأیوس میباشند! (13)
و ...
نکتۀ مهمّی که در آیۀ دوم به آن توجه نمیشود، این است که تمام عزّت از آن خداوند است. تاریخ هم اینگونه ثابت کرده است. کافی است سرنوشت نوکران آمریکا را با هم مرور کنیم: رضا خان، محمد رضا شاه، صدّام، بن علی، قذّافی، حسنی مبارک و ... . آیا این ها به عزّت رسیدند؟!!
برخی میگویند حجاب یک امر شخصی است و هر کسی به خودش مربوط است که چه بپوشد و چه نپوشد و دیگران حق دخالت در آن را ندارند.
این در حالی است که آثار حجاب یا بدحجابی یک آثار فردی و شخصی نیست بلکه حجاب تأثیر مستقیم بر روی یک جامعه و نوع رفتار آن دارد.
برخی از آثار اجتماعی حجاب:
1. در کشورهای غربی همواره میبینیم آمار تجاوز به عنف در روزهای تابستان بیشتر از روزهای زمستان است که نشان دهندۀ ارتباط مستقیم بین میزان پوشش و میزان تجاوز به عنف است. جالب اینجاست که این آمار همیشه در تابستان بیشتر از زمستان است.
قرآن کریم میفرمایند:
یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ وَ بَنٰاتِکَ وَ نِسٰاءِ اَلْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذٰلِکَ أَدْنىٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً ﴿الأحزاب، 59﴾
ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و همسران کسانی که مؤمن هستند بگو: چادرهایشان را بر خود فرو پوشند [تا بدن و آرایش و زیورهایشان در برابر دید نامحرمان قرار نگیرد.] این [پوشش] به اینکه [به عفت و پاکدامنی] شناخته شوند نزدیک تر است، و در نتیجه [از سوی اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.
حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام وقتی به حکومت میرسند دعایی میکنند: «خدایا مرا مسلمان (در تسلیم خود) بمیران» یعنی قدرت و حکومت و سیاست، زمینه خروج از دین است، مگر اینکه خداوند لطف کند.
(یوسف در چاه دعایى داشت و در زندان دعاى دیگر داشت، ولى همین که به حکومت رسید دعاى او این بود: خدایا من مسلمان بمیرم.)
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ « یوسف 101»
(یوسف گفت:) پروردگارا؛ تو مرا (بهرهاى) از حکومت دادى و از تعبیر خوابها به من آموختى. (اى) پدیدآورندهى آسمانها و زمین، تنها تو در دنیا وآخرت مولاى منى، مرا تسلیم خود بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.
باسمه تعالی
از دیدگاه اسلام و قرآن کریم، این عالم یک عالم مقدماتی است که لذت هایش نیز گذراست. اگر در بسیاری از لذت های این عالم افراط شود، انسان را به سقوط می کشاند. از همین رو در دین توصیه شده که شما با استفاده از عقل، شهوات را کنترل کنید تا به آن کمال مطلوب برسید.
ویژگی لذائذ دنیوی، ملموس، عینی، نقد و دم دست بودن است. همه هم تقریبا با آن ها آشنا هستند و می خواهند به آن برسند؛ چون چیزی را ورای این عالم نمی بینند. امیرمومنان علیه السلام در نهج البلاغه، فرق بصیر و نابینا را در این می داند که دنیا، منتهای بصیرت نابیناست و ماوراء آن چیزی نمی بیند، اما بینا و بصیر کسی است که چشم خود را از دنیا عبور می دهد و خانه واقعی را که در پس این عالم است، می بیند. بصیر از این دنیا برای آخرت توشه می گیرد، اما نابینا از این دنیا توشه می گیرد برای همین دنیا.
قرآن به جاذبه های دنیایی اشاره می کند و می فرماید: « إنا جعلنا ما علی الأرض زینةً لها؛ ما آن چه روی زمین هست، زینت قرار دادیم ». ( کهف،7)
حالا اگر زمین را اشاره به مادیات بگیریم، تمام آن چه که روی زمین هست، برای انسان جاذبه دارد. جاذبه ها را هم این گونه بیان می کند: « زیّنَ لِلنّاس حبُّ الشّهواتِ من النّساءِ و البنینِ و القناطیرِ المقنطَرةِ من الذّهب و الفضةِ و الخیلِ المسوّمةِ و الأنعامِ و الحرثِ ذلک متاعُ الحیاةِ الدّنیا و اللهُ عندهُ حُسنُ المآبِ » ( آل عمران، 14).
شهوت جنسی، غریزه داشتن فرزند، تکثیر افراد، نفرات و جمع آوری طلا و نقره و پول.
این ها همه جاذبه های دنیایی است.
همه جاذبه های غرب هم همین هاست؛ یعنی غرب، شهوت جنسی را ترویج می کند. روز به روز هم سعی می کند یک رنگ و لعاب جدیدی به آن بدهد. اعتیاد هم ریشه اش لذت جویی است، یعنی مواد مخدری که در روان انسان، مدت کوتاهی لذت های کاذب و زودگذری را ایجاد می کند.
آن لذت طلبی آنی، که روحیه زندگی سکولاری وابسته به آن است، می گوید همین دو روز را خوش باشد. حالا شما می گویی من می خواهم بیشتر زندگی کنم، می گوید: کمتر زندگی کن ولی بیشتر لذت ببر.
با تبلیغات حیرت آور ماهواره ای، اینترنتی و شبکه های تلویزیونی و ... به ترویج این سبک زندگی غرب و سکولاری می پردازند.
قرآن، سرانجام این زندگی را خسران تلقی می کند: « إن الإنسان لفی خسر؛ به طور طبیعی، همه آدم ها دچار خسرانند ». یعنی اگر شهواتشان را پی گیری کنند، در خسرانند؛ « إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ مگر آن هایی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند ». درست است که خدای متعال ما را در « احسن تقویم » آفریده است ولی انسانیت در معرض سقوط است. می فرماید: « ثم رددناه اسفل سافلین إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون ». یعنی انسان ها به دلیل تبعیت از شهوات و حیوانیت به مرحله اسفل السافلین می رسند، مگر آن هایی که دارای ایمان و عمل صالح باشند.
این، تفاوت بینش و جهان بینی اسلام با غرب است؛ جاذبه های غرب، جاذبه زینت دادن شهوات است و هنرشان بازنمایی شهوات جنسی است. این کار، مشتری پسند است و به طور طبیعی همه آن را دوست دارند. هرچه انسان در این گونه مسائل غور می کند و بیشتر فرو می رود، سیراب نمی شود.
برخی می پندارند که اگر انسان را در شهواتش آزاد بگذاریم، بلاخره ارضاء می شود و تمام می شود و به حالت نرمال و طبیعی برمی گردد. یعنی این ها را اگر آزاد بگذاریم، به یک تعادل و به سکون و آرامش می رسند، در حالی که پژوهش های روان شناسان نشان می دهد این طور نیست که هرکسی محرومیت داشت، لزوما دچار عقده روانی شود.
آن هایی که محرومیت را نشانه رهاشدگی و بی مهری دیگران و انزوای خودشان تلقی می کنند، ممکن است دچار عقده روانی شوند، ولی آن هایی که محرومیت را حتی یک فضیلت می بینند، در این ها هیچ عقده روانی به وجود نمی آید و آدم های سالمی هستند. از سوی دیگر، آدم هایی که به مسایل شهوانی دامن می زنند، دچار انواع استرس ها و مشکلات روانی و ... می شوند.
نشریه دانشجویی طرح ولایت، موسسه امام خمینی ره، ص 32
خلاصه پیام
شعار اسلام « پیروی از حق » هم در اعتقاد و هم در عمل { است }. و شعار تمدن غربی، « پیروی از اکثریت » است چه آن خواست، حق باشد و چه باطل.
اختلاف این دو شعار باعث اختلاف هدف جامعه ای است که با این دو شعار تشکیل می شود. هدف اجتماع اسلامی سعادت حقیقی انسان است، یعنی هم مشتهیات و خواسته های جسم او را به مقداری که از معرفت خدایش باز ندارد به او بدهد و هم جنبه معنویتش را اشباع کند.
معلوم است که چنین نظامی موافق طبع عموم مردم امروز نیست، فرورفتگی بشر در آرزوها، هوس ها و شهوات، هرگز نمی گذارد بشر چنین نظامی را بپذیرد. چنین نظامی آن گاه موافق طبع عموم مردم می شود که در تربیت اسلامی شدیدا مجاهدت شود.
اما هدف تمدن حاضر {غربی} کام گیری های مادی است و پرواضح است که لازمه دنبال کردن این هدف آن است که بشر تنها پیرو چیزی باشد که طبع او متمایل بدان باشد، چه این که عقل آن را موافق با حق بداند و چه نداند و تنها در مواردی از عقل پیروی کند که مخالف با غرض و هدفش نباشد ، لذا تمدن عصر حاضر قوانین خود را مطابق هوا و هوس اکثریت افراد وضع و اجرا می کند.[1]
خلاصه پیام
در پذیرش رأی مردم و شرکت دادن آن ها در تعیین مدیران کشور ( که چاره ای از آن نیست )، چه شیوه ای مطلوب است؟
مردم سالاری دینی یا دموکراسی غربی؟!
1. اگر مراد از دموکراسی آن باشد که هر قانونی را مردم وضع کردند، معتبر و لازم الإجرا است، چنین مفهومی قطعا با دین سازگار نیست زیرا از نظر دین، حق حاکمیت و تشریع مختص خداست: « إن الحُکمُ إلّا لِلهِ » (یوسف/67).
دموکراسی غربی به معنای بی نیازی از احکام دین و بسنده کردن به آرای جمعی است. این دقیقا سرپیچی از اطاعت پروردگارروی گرداندن از توحید و پذیرش شرک جدید دنیای معاصر است که باید با این بت پرستی جدید مبارزه شود.
2. اما اگر منظور از دموکراسی این باشد که مردم در چهارچوب احکام الهی و قوانین شرعی در سرنوشت خود مؤثر باشند، چنین تعبیری با دین مخالفت ندارد و در قانون اساسی این معنا به روشنی تأیید شده است.
میزان، رأی مردم است تا زمانی که از قوانین الهی خارج نشود.
طبق آیه شریفه « و ما کانَ لِمومنٍ و لا مومنةٍ إذا قضی اللهُ و رَسولُهُ أمراً أن یکونَ لهمُ الخِیَرَةُ من أمرِهم » ( احزاب / 36 ) مردم در نمی توانند در همه نظر بدهند و حلال و حرام خداوند و احکامی که از سوی خدا صادر شده است را با شور و گفت و گو تغییر دهند.
منبع: نشریه فرهنگی دانشجویی طرح ولایت، موسسه امام خمینی ره، ص 28
متن کامل پیام را در" ادامه مطلب" مشاهده کنید.
آیا همیشه مومنین در جنگها پیروزاند؟
پاسخ این است که خیر. پیروزی در جنگ ها شرط و شروطی دارد. البته سنت خداوند امداد در جنگهاست.
در ادامه مطلب به برخی از این شرط و شروطها در قرآن و سنّت اشاره میکنیم.
باسمه تعالی
بخش سوم ( پیام پایانی )
خلاصه پیام:
در ضمن بخش اول و دوم مقاله ( دو پست قبلی وبلاگ ) روشن گردید که مستکبرین امروز عالم، برخی دولت های آمریکایی و اروپایی و در رأس آن ها ایالات متحده آمریکاست و مستکبرین زمان پیامبرصلی الله علیه و آله، مشرکان قریش بودند.
نوع رفتار و واکنشی که مسلمانان در هر عصر و مصری با مستکبرین زمان خود باید داشته باشند، از دستورات قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله در باب رفتار با مستکبرین زمان خود، یعنی مشرکان قریش مشخص می شود.
قرآن می فرماید: « وقتِلوهُم حَتّی لاتَکونَ فِتنَةٌ ویَکونَ الدِّینُ لِلّهِ ... »[1]
این آیه بیانگر غایت و هدف از نبرد با کافران و مشرکان و تحدید جنگ به لحاظ اَمَد و زمان پایان آن است.
خطاب به مسلمانان میفرماید: اکنون که قدرت یافتید و مشرکان را از حجاز بیرون رانده، این سرزمین را از لوث شرک و بتپرستی پاک کردید، مبارزه را استمرار بخشید و بکوشید تا فتنه و شرک و حکومت طاغوت روی زمین نباشد و دین اسلام در آن حاکم شود.
بنابراین از ﴿لاتَکونَ فِتنَة﴾ رسالت اصلی جهاد، یعنی فتنه زدایی روشن می شود. اما این پایان مبارزه نیست؛ باید مبارزه را ادامه داد، تا ﴿ یَکونَ الدِّینُ لِلّه ﴾ نیز محقق شود. و استقرار دین مرهون تعلیم و تبلیغ و در ظلّ { فعالیت های } فرهنگی است مانند تعلیم کتاب و حکمت، تزکیه نفوس، تبلیغ احکام دینی و امر به معروف و نهی از منکر، که همگی جزو واجبهای رسمی اند.
نتیجه آن که دستور قرآن به مومنین در هر عصر، استمرار مبارزه با استکبار زمان خود است تا اضمحلال کامل استکبار و فتنه و استقرار دین خدا در زمین.
إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ (120 آل عمران)
اگر خیرى
به شما برسد آنان (دشمنان) را ناراحت میکند، و اگر شرّى به شما برسد به آن شادمان
میشوند؛ و اگر صبر داشته باشید و تقوا پیشه کنید، نیرنگشان هیچ زیانى به شما
نمیرساند. همانا خدا به آنچه میکنند احاطه دارد.
راه حل قرآن کریم برای حل نقشه های دشمن در دو کلمه خلاصه میشود:
1. صبر
2. تقوا > باعث میشود از اسلام ناب خارج نشویم
و من الله توفیق.
قرآن کریم میفرمایند:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى
اَلْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسىٰ إِذْ قٰالُوا لِنَبِیٍّ
لَهُمُ اِبْعَثْ لَنٰا مَلِکاً نُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ ... ﴿البقرة، 246﴾
آیا
[با دیده عبرت] آن گروه از سران و اشراف بنی اسرائیل را پس از موسی ندیدی که به
پیامبرشان گفتند: برای ما زمامدار و فرمانروایی
برانگیز تا در راه خدا جنگ کنیم...
سوال اینجاست که چرا بنی اسرائیل از خود پیامبرشان نخواستند که پادشاه آنها باشد؟
برای جواب به این سوال باید وضع اجتماعی بنی اسرائیل را در آن زمان مورد بررسی قرار دهیم.
زندگی آنها به صورت قبیله ای بود و هر قبیله برای خود سران و اشرافی داشت که اینها هر چند وقت یک بار باخودشان درگیر میشدند و اموال یکدیگر را غارت میکردند.و هم گاهی با اقوام مجاورشان جنگهای شدیدی اتفاق میافتاد و اینها را تار و مار میکردند. تا اینکه در زمان سموئیل یکی از اقوام مجاور به بنیاسرائیل هجوم آوردند و اینها را بسیار اذیت کردند؛ بسیاری از آنها را کشتند، اموالشان را گرفتند و خانههایشان را ویران کردند. بنیاسرائیل دیگر سرگردان شدند و طایفهای از آنها که پیغمبرشان سموئیل بود به فکر افتادند که اگر وضع این طور پیش برود چیزی از آنها باقی نمیماند؛ این بود که نزد پیغمبرشان آمدند و چون جایگاه ایشان جایگاه حل اختلافات و مشکلات بود از ایشان خواستند که این مشکل اجتماعی آنها را حل کند. گفتند: ما هم کمتر از این اقوام و همسایههایمان نیستیم. ما هم باید سلطانی داشته باشیم تا کل بنیاسرائیل را وحدت ببخشد، حرف آخر را او بزند تا اختلافات کم شود و حکومت منسجمی داشته باشیم. جناب سموئیل نیز از خدا خواست و خداوند طالوت را برای سلطنت اینها تعیین کردند.
که با وفات حضرت سموئیل علی نبینا و آله و علیه السلام سلسلۀ پیامبرانِ قضاتِ بنی اسرائیل پایان میپذیرد و سلسلۀ پیامبرانِ ملوک بنی اسرائیل با پادشاهی حضرت داود علی نبینا و آله و علیه السلام شروع میشود.
داستان قرآنی طالوت و جالوت و تحلیل آن در ادامۀ مطلب
بنیاسرائیل انحرافات و گناهان مختلفی مرتکب شدند گوسالهپرست شدند؛ حتی آمدند از حضرت موسی تقاضای ساختن بت کردند؛ ولی خداوند به خاطر این گناهان آنها را مسخ نکرد. چرا این صید آنها را به این عقوبت سنگین گرفتار کرد؟ با اینکه آنها به صورت رسمی در روز شنبه صید نکردند؛ آب را به حوضچهها باز کردند تا روز یکشنبه صید کنند. چرا این کاری که به ظاهر خلاف شرع بیّنی هم نبود، باعث مسخ آنان شد؟ تازه این مسخ فقط گریبان مرتکبان را نگرفت بلکه آنهایی که نهی از منکر نکردند نیز گرفتار شدند؟
تفصیل مطلب و پاسخ شبهه در ادامۀ مطلب