این خودکامگی خوبِ غربی!
این خودکامگی خوبِ غربی!
اروپای وحشی متمدن نما
نادیده گرفتن حقوق ابتدایی شهروندان انگلیس از سایر کشورهای اروپایی چشم گیرتر بود. باور حاکمان انگلیس قرن 18 این بود که باید صادرات، بیش از واردات و سود کشور مقدم بر منافع افراد تهی دست باشد. بدین منظور هرچه مزد کارگران پایین تر باشد، ثروت ملی بالاتر خواهد رفت. باید بهای غذا و دیگر نیازمندی ها بالا باشد تا کارگران برای برآوردن نیازهایشان بیشتر کار کنند و سود فراوان تری به سرمایه دار برسانند.
همین سوداگرای های سرمایه داری سده 18 انگلیس، پایین بودن میزان آموزش همگانی را بسیار بایسته می دانست.
این نگاه سبب شد به کارگیری زنان و کودکان در کارخانه مورد توجه قرار گیرد. سازمان های خیریه کودکان را به کارخانه داران می فروختند. پدران نیز از فرط فقر و بیچارگی، فرزندانشان را در کارخانه ها به کار وا می داشتند.
این کودکان مظلوم روزانه 12 تا 18 ساعت کار می کردند. در برخی از کارخانه ها حتی وقت استراحت هم به آن ها داده نمی شد. برخی از آن ها از شدت خستگی در پایان روز، به خواب می رفتند و در همان هنگام، عده زیادی از آنان بر روی دستگاه ها می افتادند و اعضای بدنشان به وسیله ماشین ها قطع می شد.
مونتسکیو، همزمان با تنظیم دیدگاه خود درباره آزادی، برابری و برادری انسان ها، از بردگی و برده داری نیز هواداری کرد. او آفریقاییان را خارج از جرگه انسان ها و برده شدن آنان را زاییده سرشت طبیعی آنان دانست و بومیان آمریکایی را مردمانی وحشی خواند.
دیدرو، دالامبر و ولتر با فزون خواهی و جنگ های خونین استعمار موافق بودند. مخالفت آدام اسمیت نیز با بردگی و استعمار که در کتاب ثروت ملل ( 1776 ) رخ نشان داد و مشهورش کرد، نه به دلیل مخالفت با ماهیت برده داری، بلکه به دلیل ناسودمند بودن آن بود. او بردگان را با چارپایان می سنجید و بومیان آمریکایی را « وحشیان برهنه و نکبت بار » می خواند.
اندیشه گران و سخنگویان تمدن بورژوازی غرب بر ضد جهان غیر اروپایی و واژگون ساختن تاریخ نیز گام های بلندی برداشته اند. آنان به دروغ به جهانیان باورانده اند که مردمان غیر اروپایی مردمان وحشی هستند و تنها اروپا دارای تمدن است و شایستگی سلطه سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی بر سراسر جهان را دارد.
توطئه واژگون سازی تاریخ به سه شیوه انجام گرفته است:
1. خاموش ماندن در برابر شکوه تمدن های غیر اروپایی؛
2. واژگون جلوه دادن ارزش های تمدن های دیگر؛
3. وانمود کردن به جهانیان که آنچه اروپا را از سایر جهان برتر ساخته فلسفه، خردگرایی و دور شدن از سنت و عادات کهن بود، نه لزوما دستیابی بر دانش و کارشناسی.
از دیگر دیدگاه های انحراف انگیز و پرآوازه زاییده عصر روشنگری، خودکامگی بود. آنان خودکامگی را ویژگی طبیعی خاوریان دانستند و بر خودکامگی اروپاییان، عنوان « خودکامگی روشنفکر » نهادند! در این دیدگاه به مردم جهان وانمود کردند که خودکامگی غرب از روی اندیشه و روشن اندیشی است ولی خودکامگی شرقی « بد »، « غیر انسانی » و « ستمگرانه مطلق » است!
منتسکیو در تئوری « خودکامگی شرقی »، طبیعت شرق را استبداد اما خودکامگی روح اروپا را اعتدال و قانون معرفی می کند. او در حالی که مذهب مسیح را نسبت به خودکامگی بیگانه می شمارد، شیوه های حکومتی مسلمانان را لزوما با بی رحمی و آدمکشی همراه می داند.
این ادعا در حالی طرح می شود که در همان روزگار، اروپاییان میلیون ها انسان آزاد را به بردگی کشانده بودند و در حال توسعه آن بودند.
منبع: نشریه دانشجویی طریح ولایت، موسسه امام خمینی ره، سال اول، شماره چهارم، ص 30