خلاصه مطلب:
غرب زدگی دو سر دارد: یکی غرب و دیگری ما که غرب زده ایم.
برای من، غرب و
شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی، بلکه دو مفهوم اقتصادی است؛ غرب یعنی
ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه.
خلاصه پیام
جامعه روشنفکری اصولا غرب گراست و با تفکر غرب زده می اندیشد. حتی اگر رو به دینداری بیاورد، به شدت در معرض التقاط قرار دارد.
روشنفکران غربگرای ایرانی گرفتار مردمی هستند که روح و جانشان با ولایت و امامت پیوندی انکار ناپذیر دارد.
تهاجم فرهنگی غرب علیه تفکر انقلابی اسلام از خللی که در عزت و استقلال ملی توسط روشنفکران غرب زده داخلی ایجاد شده است، موثر می افتد.
تجربه تاریخی نشان داده که اسلام همواره از درون شکست برداشته و هجوم بیرونی فقط هنگامی موثر افتاده که نفاق، در بنای مستحکم دین ایجاد خلل کرده است. دنیای غرب در عصر استعمار نو، اقوام دیگر را همواره از طریق روشنفکران آن اقوام و از درون تسخیر کرده است.
ما باید به وظیفه خود عمل کنیم. وقتی مبادی تفکر ما از غرب جداست، نباید منتظر باشیم که نتایج عملی تفکرمان مورد تأیید آن ها واقع شود. یعنی اگر می خواستیم که نهایتا خود را با پسند غرب و غرب زدگان بسنجیم، دیگر چه داعیه ای برای انقلاب کردن وجود داشت؟
وای بر ما اگر اجازه دهیم که روشنفکران وارث انقلاب شوند.
متن کامل پیام را در "ادامه مطلب" مشاهده فرمایید.
خلاصه پیام
غرب شامل همه کشورهایی می شود که در برابر کشورهای دینی قرار دارند.
غرب چند ویژگی مهم و شاخص دارد:
یکی بحث سلطه طلبی یا سلطه جویی است؛ غرب تلاش می کند در همه زمینه های فرهنگی، سیاسی، دینی و علمی بر سایر جوامع سلطه یابد و بودجه های هنگفتی نیز در این زمینه هزینه می کند؛ از واژگان جذاب هم بهره می برد: دموکراسی، آزادی، فمینیسم، مدرنیسم و اومانیسم و ... .
غرب زده را می توان در چند کلمه خلاصه کرد: غرب زده شخصیت ندارد، غرب زده مساوی است با ترس از آینده. غرب زده احساس حقارت می کند. غرب زده کسی است که چون خدا را فراموش کرده، به سمت غرب کشیده شده است. چون خدا را فراموش کرده تکنولوژی های غرب برای او جلوه دارد. غرب زده انسانیت خودش را هم فراموش می کند. وقتی وارد کشورهای غربی می شود، احساس می کند که همه چیز را به دست آورده و چون ترس از آینده دارد، دین و مملکت خودش را می فروشد.
کسی که خدا و انسانیت خود را فراموش کرده، گرفتار خودفروختگی می شود. تغییر هویت می دهد؛ تغییر دین و فرهنگ می دهد. این بزرگ ترین آسیبی است که دامن گیر او می شود. یک انسان، با هویت حقیقی اش زنده است. او به شخصیت، دین، فرهنگ، باورهای دینی و ارزش های انسانی که دارد، وابسته است.
غرب زده همه این ها را از دست می دهد. او یک آدم بی هویت، بی دین و بی محتوا از انسانیت است.
من قریب به ده سال در کشورهای خارجی بوده ام؛ کسی که از کشورهای دیگر به کشورهای غربی می آید، برای خودش یک دنیای ایده آل آرمانی درست می کند. همه چیزش را در همان فرودگاه می فروشد. یک مرتبه می بینی یک خانمی حجابش را کاملا برمی دارد و حتی نیمه عریان می شود. می خواهد بگوید من دیگر دینم را کنار گذاشتم.
بعد وقتی وارد آن جامعه می شود، می بیند هیچ خبری نیست؛ ایمان خودش را از دست داده، اعتبار خودش را از دست داده و به واقعیت های آرمانی که در ذهنش بوده، نرسیده است لذا دچار تزلزل روحی می شود. دچار افسردگی، سردرگمی، بیحوصلگی و بی حالی می شود.[1]
[1] نشریه دانشجویی طرح ولایت، موسسه امام خمینی ره، ص 36 ( در گفت و گو با حجت الاسلام حقانی )
متن کامل پیام را در "ادامه مطلب" مشاهده بفرمایید.