غرب زدگان را با چه ویژگی هایی بشناسیم؟
غرب زدگان را با چه ویژگی هایی بشناسیم؟
غرب زده ها چه آسیب هایی را می پذیرند؟
متن کامل
برای این که غرب و غرب زده را بشناسیم، ابتدا باید واژه غرب را معنا کنیم. غرب شامل همه کشورهایی می شود که در برابر کشورهای دینی، اعم از اسلامی واقعی و یا سطحی و ظاهری قرار دارند.
غرب چند ویژگی مهم و شاخص دارد:
یکی بحث سلطه طلبی یا سلطه جویی است؛ این که غرب تلاش می کند در همه زمینه های فرهنگی، سیاسی، دینی و علمی بر سایر جوامع سلطه یابد و بودجه های هنگفتی نیز در این زمینه هزینه می کند.
غرب در بعد فرهنگی تلاش می کند تا فرهنگ خودش را حاکم کند. برای این کار، از واژگان جذاب هم بهره می برد. دموکراسی، آزادی، فمینیسم، مدرنیسم و اومانیسم که به معنای محوریت انسان در همه چیز است.
این ها از نشانه های مهم غرب هستند.
غرب زده را می توان در چند کلمه خلاصه کرد: غرب زده شخصیت ندارد، غرب زده مساوی است با ترس از آینده. غرب زده احساس حقارت می کند. غرب زده کسی است که چون خدا را فراموش کرده، به سمت غرب کشیده شده است. چون خدا را فراموش کرده تکنولوژی های غرب برای او جلوه دارد. غرب زده انسانیت خودش را هم فراموش می کند. وقتی وارد کشورهای غربی می شود، احساس می کند که هم چیز را به دست آورده و چون ترس از آینده دارد، دین و مملکت خودش را می فروشد.
به تاریخ ایران بنگرید. چه کسانی ایران را فروختند یا می خواستند بفروشند؟
کسانی که ترس از آینده داشتند، کسانی که یکبار به خارج رفتند و برگشتند و مظاهر غرب آن ها را مرعوب کرد. کسانی که خدا را فراموش کرده بودند، اگر چه مسلمان هم بودند. بسیاری به مرحوم شیخ فضل الله نوری پیشنهاد دادند که آقا بیا پرچم فلان کشور را ببر بالای پشت بام منزلت، دیگر همه چیز حل است. مصون هستی.
گفت: من خدا را دارم؛ هرچند کشته شوم، زیر بار بیگانه نمی روم.
غرب زده ها چه آسیب هایی را می پذیرند؟
کسی که خدا و انسانیت خود را فراموش کرده، گرفتار خودفروختگی می شود. تغییر هویت می دهد؛ تغییر دین و فرهنگ می دهد. این بزرگ ترین آسیبی است که دامن گیر او می شود. یک انسان، با هویت حقیقی اش زنده است. او به شخصیت، دین، فرهنگ، باورهای دینی و ارزش های انسانی که دارد، وابسته است.
غرب زده همه این ها را از دست می دهد. او یک آدم بی هویت، بی دین و بی محتوا از انسانیت است.
باید از خود بپرسیم که چرا عموم مردم مغرب زمین وقتی از مرز چهل سالگی می گذرند، دچار بیماری های روانی و بیماری های روان تنی مثل کمردرد، دست درد، قلب درد و این گونه مریضی ها می شوند؟ پاسخش روشن است.
دنیا برای یک انسان سکولار و غیر مسلمان، محدود است. زندگی خلاصه در دنیا شده است.
با مرگ، همه چیز تمام می شود. ترس و نگرانی بر زندگی چنین انسانی سایه افکنده است. با آغاز دوران پیری انواع بیماری های روانی به آن ها هجوم می آورد، اما کسی که خدا را قبول ندارد، از چه نگران باشد؟
من قریب به ده سال در کشورهای خارجی بوده ام؛ کسانی که از کشورهای دیگر به کشورهای غربی می آیند، تحت تأثیر تبلیغات رسانه های آنان واقع می شوند، به گونه ای که در ذهنشان مدینه فاضله ای می سازند. وقتی به کشور خارجی می رود، برای خودش یک دنیای ایده آل آرمانی درست می کند. همه چیزش را در همان فرودگاه می فروشد. یک مرتبه می بینی یک خانمی حجابش را کاملا برمی دارد و حتی نیمه عریان می شود. خیال می کند دیگر همه جا آزادی است. می خواهد بگوید من دیگر دینم را کنار گذاشتم.
بعد وقتی وارد آن جامعه می شود، می بیند هیچ خبری نیست؛ ایمان خودش را از دست داده، اعتبار خودش را از دست داده و به واقعیت های آرمانی که در ذهنش بوده، نرسیده است لذا دچار تزلزل روحی می شود. دچار افسردگی، سردرگمی، بیحوصلگی و بی حالی می شود.
نشریه دانشجویی طرح ولایت، موسسه امام خمینی ره، ص 36 ( حجت الإسلام حقانی )