چرا یک عدّهای اصرار دارند پولشان را بریزند در جیب کمپانی خارجی؟ این چه مرضی است که جنس خارجی باید مصرف بشود؟ یکوقت جنسِ ایرانیِ مشابه نداریم، خب بله، بحثی نیست؛ بعضی از اجناس هست که تولیدش در داخل منطبق با صرفه نیست، صرفه ندارد؛ خیلی خب! در داخل، جنس مشابه آن را نداریم. [امّا وقتی] مشابه جنسی در داخل هست، تولید میشود و در کیفیّت هم بعضی مثل کیفیّت مشابه خارجی است، بعضی بالاتر از کیفیّت مشابه خارجی است، چرا بایستی یک عدّهای اصرار داشته باشند که حتماً بروند جنس خارجی و فلان مارک خارجی و مانند اینها را مصرف کنند؟ این چه مرضی است؟ این چه بدفهمی و کجفهمیای است که بعضی دارند؟ کالای ایرانی مصرف کنیم. تصمیم بگیریم؛ مؤسّسات بزرگ، خود دولت، دیگران، همه تصمیم بگیرند که از کالای [ایرانی حمایت کنند].
1397/2/10
خلاصه مطلب:
غرب زدگی دو سر دارد: یکی غرب و دیگری ما که غرب زده ایم.
برای من، غرب و
شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی، بلکه دو مفهوم اقتصادی است؛ غرب یعنی
ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه.
خلاصه پیام
چرا ما با غرب زده مخالفیم؟ علتش روشن است؛ چون اگر ریشه یابی کنیم و اگر زندگی غرب زده ها را با غیر غرب زده ها مقایسه کنیم، باورهای دینی، اسلامی و مفاهیمی مانند سعادت، نجات، مهدویت، تکامل و این ها در نظام اسلامی شکل گرفته است، در حالی که در نظام های غربی خبری از این واژه ها نیست. در آنجا انسان محوری مطرح است. مهدویت مطرح نیست.
از همین رو فرد که به سن پنجاه یا شست رسید، می رسد به آخر خط. گویا همه چیز تمام شده است. این ما هستیم که هم در این دنیا رشد و تکامل داریم و هم در آن دنیا.
برای ما که باورهای اسلامی، مهدویت و سعادت اخروی داریم، تاریکی معنا ندارد، اما چشم انداز آینده غرب که به این امور باورمند نیست، تاریک است.
آن ها که به بن بست می رسند، سه راه دارند:
یا پوچ گرا می شوند و می گویند ما نفهمیدیم چه شد؛ پوچ زندگی می کنند.
یک دسته هم در پی راه حل می روند که به همان عرفان های کاذب می رسند و خیال می کنند می توانند با این شیوه بن بست ها را باز کنند.
{و دسته ای} به دنبال حقیقت هستی می گردند، لذا عده ای مسلمان می شوند، مستبصر می شوند، بصیر
می شوند.متن کامل را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید.
خلاصه پیام
غرب شامل همه کشورهایی می شود که در برابر کشورهای دینی قرار دارند.
غرب چند ویژگی مهم و شاخص دارد:
یکی بحث سلطه طلبی یا سلطه جویی است؛ غرب تلاش می کند در همه زمینه های فرهنگی، سیاسی، دینی و علمی بر سایر جوامع سلطه یابد و بودجه های هنگفتی نیز در این زمینه هزینه می کند؛ از واژگان جذاب هم بهره می برد: دموکراسی، آزادی، فمینیسم، مدرنیسم و اومانیسم و ... .
غرب زده را می توان در چند کلمه خلاصه کرد: غرب زده شخصیت ندارد، غرب زده مساوی است با ترس از آینده. غرب زده احساس حقارت می کند. غرب زده کسی است که چون خدا را فراموش کرده، به سمت غرب کشیده شده است. چون خدا را فراموش کرده تکنولوژی های غرب برای او جلوه دارد. غرب زده انسانیت خودش را هم فراموش می کند. وقتی وارد کشورهای غربی می شود، احساس می کند که همه چیز را به دست آورده و چون ترس از آینده دارد، دین و مملکت خودش را می فروشد.
کسی که خدا و انسانیت خود را فراموش کرده، گرفتار خودفروختگی می شود. تغییر هویت می دهد؛ تغییر دین و فرهنگ می دهد. این بزرگ ترین آسیبی است که دامن گیر او می شود. یک انسان، با هویت حقیقی اش زنده است. او به شخصیت، دین، فرهنگ، باورهای دینی و ارزش های انسانی که دارد، وابسته است.
غرب زده همه این ها را از دست می دهد. او یک آدم بی هویت، بی دین و بی محتوا از انسانیت است.
من قریب به ده سال در کشورهای خارجی بوده ام؛ کسی که از کشورهای دیگر به کشورهای غربی می آید، برای خودش یک دنیای ایده آل آرمانی درست می کند. همه چیزش را در همان فرودگاه می فروشد. یک مرتبه می بینی یک خانمی حجابش را کاملا برمی دارد و حتی نیمه عریان می شود. می خواهد بگوید من دیگر دینم را کنار گذاشتم.
بعد وقتی وارد آن جامعه می شود، می بیند هیچ خبری نیست؛ ایمان خودش را از دست داده، اعتبار خودش را از دست داده و به واقعیت های آرمانی که در ذهنش بوده، نرسیده است لذا دچار تزلزل روحی می شود. دچار افسردگی، سردرگمی، بیحوصلگی و بی حالی می شود.[1]
[1] نشریه دانشجویی طرح ولایت، موسسه امام خمینی ره، ص 36 ( در گفت و گو با حجت الاسلام حقانی )
متن کامل پیام را در "ادامه مطلب" مشاهده بفرمایید.